Samstag, 20. Juni 2009

ندای مرگ ندا





دوستی عزیز حرفهای تکان دهنده‌ای نوشته است که عمق احساسات مردم را نشان میدهد:

امروز روز بزرگی بود...من امروز کشته شدم

دیروز در سایت بالاترین مطلبی نوشتم با عنوان "فردا روز بزرگیه.شاید فردا کشته شوم". آمدم که بگویم زنده ام ولی خواهرم کشته شد... آمدم بگویم که خواهرم در دستان پدر مرد.... آمدم بگویم که خواهرم آرزوهایی بزرگ داشت...آمدم بگویم که خواهرم که کشته شد سرش به تنش می ارزید... که مثل من دوست داشت روزی موهایش را به دست باد بسپارد ..... که مثل من "فروغ" میخواند و دلش میخواست آزاد زندگی کند و برابر .... و دلش میخواست سرش را بالا بگیرد و بگوید:" ایرانیم".... و دلش میخواست روزی عاشق مردی شود که موهای آشفته دارد ...و دلش میخواست دختری داشته باشد که گیسوانش را ببافد و برایش در گهواره لالایی بخواند....

خواهرم مرد از بس که جان ندارد.... خواهرم مرد از بس که ظلم پایانی ندارد.... خواهرم مرد از بس که زندگی را دوست داشت.... و خواهرم مرد از بس که مردم را عاشقانه دوست داشت.

خواهرم عزیزم کاش وقت رفتن چشمانت را میبستی...آخر آخرین نگاهت جانم را میسوزاند.... خواهرکم بخواب.آخرین خوابت شیرین...


2 Kommentare:

  1. لالا لالا دیگه بسه گل لاله / بهار سرخ امسال مثل هر ساله هنوزم تیر و ترکش قلب ُ میشناسه / هنوز شب زیر سرب و چکمه می ناله نخواب آروم گل بی خار و بی کینه / نمی بینی نشسته گوله تو سینه آخه بارون که نیست رگبار باروته / سزای عاشقای خوب ما اینه نترس از گولۀ دشمن گل لادن / که پوست شیرِ پوستِ سرزمین من اجاق گرمِ سرمای شب سنگر / دلیل تا سپیده رفتن و رفتن نخواب آروم گل بادومِ ناباور / گل دل نازک خسته گل پرپر نگو باد ولایت پرپرت کرده / دلاور قد کشیدن رو بگیر از سر دوباره قد بکش تا اوجِ فواره / نگو این ابرِ بی بارون نمی ذاره مثل یار دلاور نشکن از دشمن / ببین سر می شکنه تا وقتی سر داره نذاشتن همصدایی رو بلد باشیم / نذاشتن حتی با همدیگه بد باشیم کتابای سفید ُ دوره می کردیم / که فکر شب کلاهی از نمد باشیم نگو رفت تا هزار آفتاب هزار مهتاب / نگو کو تا دوباره بپریم از خواب بخون با من نترس از گوله دشمن / بیا بیرون بیا بیرون از این مرداب نگو تقوای ما تسلیم و ایثاره / نگو تقدیر ما صدتا گره داره به پیغامِ کلاغای سیاه شک کن / که شب جز تیرگی چیزی نمیاره نخواب وقتی که هم بغضت به زنجیره / نخواب وقتی که خون از شب سرازیره بخون وقتی که خوندن معصیت داره / بخون با من بیا تا من نگو دیره سکوت شیشه های شب غمی داره / ولی خشم تو مشت محکمی داره عزیزِ جمعه های عشق و آزادی / کلاغ پر بازی با تو عالمی داره نخواب ای حسرت سفره، گل گندم نباش تو دالونای قصه سردرگم نخواب رو بالش پرهای پروانه که فریاد تو رو کم داره این مردم لالا لالا دیگه بسه گل لاله …

    AntwortenLöschen
  2. Dieser Kommentar wurde vom Autor entfernt.

    AntwortenLöschen